گاهی اوقات كه حس میكنيم برخی از ايگوها يا عيوب شخصيتی در ما حضور دارند و ما وجود آنها را در درون مان احساس میكنيم، دچار حالاتی میشويم كه به نوعی میتوان آن را، انكار درونی نام گذاری كرد، يعنی فرد تا ديروز خود را بسيار متعادل و با اخلاق تصور میكرد، اما زمانی که کمی دقيق تر میشود، به اعمال و رفتارش، متوجه میشود كه نه تنها يك عيب،(كه حتی تصور آن عيب را هم نمیكرد) بلكه عيوب شخصيتی بیشماری در روان و در ناخودآگاهش حضور دارد، مثلا فرد خود را بسيار متعادل و با اخلاق تصور میکند، اما در خواب خود را در حال بازی كردن با سگ بزرگی که سمبلی از ایگوی شهوت است میبیند، ممكن است فرد با دانستن سمبل مربوط به خوابش، دچار شوك گردد، چرا كه اصلا باور نمیکند كه چنين حالتی در روان و در ناخودآگاهش وجود داشته باشد.
يكی از واقعيتهایی كه بايد با آن كنار بيائيم، اين است كه در اين عصر انحطاط يافته، تقريبا اكثريت قريب به اتفاق انسانها، بيشتر ايگوهای اصلی یعنی طمع، غرور، وابستگی، شهوت و خشم را دارند و اين يك واقعيت است، زیرا این طبیعت مدرسهی زمین است که چنین روحهایی را برای پرورش جذب میکند، اگر جوینده با اين واقعيت كنار آید و آن را بپذیرد، اولین قدم را برداشته و میتواند كار خودسازی را شروع كند، ولی اگر حقيقت را قبول نكند، مجبور است به راه حلی متوسل شود كه درون و ناخودآگاه خودش را ناديده بگيرد، در چنين حالت هايی، شخص دو رويه در پيش رو میگيرد، "نخست ترحم به خود و ديگری سرزنش ديگران"،
اين ايگو که زيرشاخهای از ايگوی غرور است كه دو سر آن مشخصا فرد را از ديگران جدا میكند، در يك سو، فرد خود را تافتهای جدا بافته از ديگران میداند و احساس میكند كه هيچ كس او را درك نمیكند، او خود را يگانه و بیهمتا میداند، از اينكه دنيا و اطرافيانش در حق او ظلم كرده و حق او را خورده اند، او زورش به دنيا و اطرافيانش هم نمیرسد، بنابراين، در خودِ فرد میرود و در دنيايی كه میآفريند، فقط خودش حضور دارد، در سر ديگر ايگو، او ديگران را مقصر میبيند و سرزنش میکند، مدام از ديگران و از اعمال، آنها گله و شكايت و انتقاد میكند، تا هيچكس متوجه عيب و نقصی كه خودش دارد، نشود، چنين فردی، با توسل به اين دو روش، ترحم و دلسوزی به خود و سرزنش ديگران، در واقع به دنبال راهی برای فرار از چيزی است كه در درون و در ناخودآگاهش وجود دارد، او میخواهد خود و ديگران را مشغول به چيزی ديگر بكند تا واقعيت آنچه را كه در درون دارد، كمرنگ كند و حتی در برخی اوقات، انكار نمايد و ناديده بگيرد.
یکی از اولین قدمهای لازم در مسیر خودشناسی، شناخت کامل عيوب شخصيتی و نقص های درونی خود و پذیرفتن آنها است، تا نتوانيم که به درك ناهنجاریهای روانی درون خود برسيم، نخواهیم فهميم که چه ایگو یا نفسی را باید متعادل سازیم و در چه سطحي و چرا؟ پس ديدن زشتی های درون در ناخودآگاه، يكی از اولين قدم های شروع مسير خودسازی است، مسيری كه در نهايت به شناخت خود و به شناخت بعد روحانی خود منتهی خواهد شد، ولی مستلزم كار درونی سفت و سختی، نظم و وقت گذاشتن است، از ایگوها و زشتیهای درون خود فرار نكنيد، فرار كردن از شرايط موجود، هیچگاه وضعيت را بهتر نخواهد كرد، بلکه باید به سمت ایگوها رفت و آنها را مشاهده کرد و کاملا شناخت، واقعيت درون خود را ببينيم و برای زدودن زشتیهای درونمان، مصمم و ثابت قدم باشيم، هر نقصی كه در درون شناخته میشود و در نهايت از بين میرود، يك قدم ما را به شناخت بهتر خودمان نزديك تر میکند.
...
یکی از پنج ایگوی بزرگ، شهوت است که زیرشاخهی آن مربوط به شکم پرستی و پرخوری است، ایگویی که در ظاهر، برای افرادی که در مسیر معنوی قرار دارند و خودسازی می کنند، چندان برجسته و پررنگ به نظر نمیآید، ولی وقتی دقیقتر نگاه می کنیم، متوجه میشویم که با اصل تعادل در ارتباط است، اما وقتی ایگوی پرخوری را تغذیه می کنیم، تعادل وجودمان بر هم می خورد و این عدم تعادل، می تواند باعث فعال شدن ایگو های دیگری شود که شهوت یکی از آنهاست، چون پرخوری و شکم پرستی رابطه تنگاتنگی با شهوت دارند.
ایگوی پرخوری و شکم پرستی با مرکزی غریزی در ارتباط است و مرکز غریزی نیز منطبق بر چاکرای ریشه یا پایه، مولادهارا است و همانگونه که عنصر این چاکرا، خاک است که ویژگی اصلی اش سنگینی است، پرخوری در نهایت باعث سنگینی و سپس عدم تحرک و تنبلی در ما می شود و تعادل و جریان انرژیکی را در کالبدهایمان از بین می برد، از عواملی که باعث تقویت ایگوی شهوت پرخوری و شکم پرستی میشود مانند: زمانی که غذا مجانی است، زمانهای بی حوصلگی، افسردگی و تنهایی، سفر و مسافرت، رژیم های غذایی سخت و نادرست، بوی خوب، غذاهای چرب، دَله خوری یا ناخونک زدن، حس مالکیت داشتن، پرانای بیش از حد موجود در غذاها، خودستایی و توهم به اشرافی گری، فرصت طلبی، باورهای اشتباه، عجله، سابقه روانی، اگر نخوریم حرام یا اسراف میشود.